هم سلولی...
گفتی فراموش کردن کار ساده ایست
.
تو فراموش کن
/// // /
من این ساده ها را بلد نیستم./ عشق صدایش زدند مردمان روی زمین همین نیم وجبی سه حرف بیش تر نیست ببینش چه به دار می اویزد...ادمی را با این همه ادعا داغ می کند ...انجماد میکند . می لرزاند....نفس می برد . و در نهایت تابوت می شود...کاش دنیا رها کند . وای به حال استخوان زیر خاک....اگر دست برندارد/ دوئل میکنم هر لحظه....لعنت به خاطرات.... تمامی ندارند که تا تمامت نکنند دست بردار نیستند . حیف ادم که اب می شود . برای نارفیق....برای خیال...برای یک مشت دوپای نامردم/ کاش نمی دانست ماهی تنگ بلور تنهایی . عید سال بعد . ان زمان که بهار با شکوفه هایش....جانی تازه می بخشد . جای تنگش را به ماهیه زیبای دیگری خواهد داد . و او باید ترک گوید این قفس را برای همیشه بی نفس رها .... . اری این است احوال ما ادم ها که خوب رنگ باز شده ایم/ با ادما مثل خودشون نباش خودت باش ... .. یک روز ترکت خواهند کرد تو در خود جا می مانی . و یک عمر دوست داشتن هایی که هرگز تحویل گرفته نخواهد شد/ هجوم می برند در من تمام لحظه های تو صف می کشند . هر لحظه مرا می کشند . و من ناتوان از از این مرگ تسلیم می شوم کاری بر نمی اید از من برابر تو ... این هجوم ....تنها برنده اش تو هستی / ساز میزنم به اهنگ دل تو ضرب اهنگی موزون با کوبی از دل این تمام احساس یک کلام است که نه شعر است نه بند ..... خاصیت دارد حرف مفت نیست خوب بخوان .... جمله یک تو داشت..یک من...یک خدا... نه من..نه تو.... هیچ نیستیم ....در این جمله انکه خدایی کرد...خدا بود و دیگر هیچ... پس بیهوده لاف مزن...انکه قصد ترک دارد بر دلی...لاجرم اپاندیسیتش خواهد ترکید/ بی تاب و بی قرار . قاصدک خیس این دیار . ارام باش قاصدک ....این دنیا ...دنیای شیشه ای ضخیم بی احساس است بی جهت بغض نکن بی دلیل ...اشک مریز و استین زیر دندان له مکن . بی تاب شوی پیش روی شیشه است هم می برد هم می خندد به روزگار تنهاییت فقط سر سری بیا و برو دقت زیادی د ق ت می دهد زندگی یعنی اینکه با پای غرورت فائق ایی بر تمام کاستی های موجود ... . اما در اوج خرده مگیری بر انکه قامتش از کمی پاین تر است ... زندگی با غرور زیستن است و طغیان فزونیش را در خود سرکوب کردن است .. با غرور ...غرور کاذب کشتن است...برای مردم و در میان اهل زمین ارام زیستن است/ محصور زیر بند هشتم انفرادی ........ انتظار عفو تو اینجا رسوای چشم های سرد ادم هایم نکن . در بند کلماتم عشق این نبود....زمان رفتن زود بود/ . خسته بودی چمدانت را چرا از اول بیت رو نکردی حالا که اخر مشق است ...غلط گرفتن....و جریمه کردنم بی رحمیست تابلو نقاش را ثروتمند کرد ... شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد ... کارگردان تمام جایزه ها را درو کرد .. .. و هنوز سر همان کوچه واکس می زد کودکی که بهترین مدل بود برایشان . من هم بروم ببینم...هنوز هست شاید مرا هم به نانی رساند/ تیر می کشند در استخوانم غصه هایی که افطار کردم از درد هایت // // / و شلیک نگاه سردت چه بی رحمانه ... . مرا به قی کردن تو وسوسه میکند ... حیف عشق این خاله بازی ها .....سرش نمی شود..... و من تو را قورت خواهم داد با تمام زهر بودنت ....مثال مار زهر مار/ تو هر ثانیه در من تکرار می شوی /// // / و من ..... دیگر تکراری شده ام...در تو . . یک دنیا درد ایجاد می کند در من این /ی/ لعنتی/ عشق بازی کن // / اما .... هرگز با عشق بازی نکن/ مسافر . کناریم که پیاده شد // // / پنجره ای گیرم امد .....مابقیه را ه را گریستم./ اگر قصدی دارید در سر . اگر قصدی دارید برای بیرون راندن انسانی خواه زشت خواه زیبا // / / از کنج تاقچه ی دلتان منتهای کار . لطفی کنید همان ابتدا باز نکنید...چهارچوب دلتان را . ادم ها دلشان از کاه و سنگ نیست باور کنید ان ها هم دلی دارند ماندد شما که دوستش می دارند/ من خودم را برای تو . کشتم ... . . و تو مرا در خود کشتی . درد دارد ماشین فقط استارت می زند برای اینکه تو را حتی در خط کشیه عابر زیر کشد بازی/ ....... گل داشت و دست هایی خالی/ ... . تو گل بودی / .. . دست های من خالی/ .... / چه غریبانه جان دادند . دوستت دارم هایی که نوشته شدند و خوانده نشدند ... . گفته شدند اما شنود نشدند/ ادم ها لالت می کنند ... . بعد فریاد بر سرت که .. چرا حرف نمی زنی .............چه دنیایی شده ایم . وقتی باز حنجره باز کردی . می خندند / گفتنی ها را برایت گفته ام .بشنو اکنون این سکوت تلخ را /// // / بی خیال است بی خیال .. همان کسی تمام خیال من است ببار باران ... سفر کرده ای دارم..... . یادم رفته اب پشت پایش بریزم . . تو ببار... پنجره را که باز می کنی دلم می اید و لب تاقچه ی نگاهت می نشیند ... . ببین چه بی دام و دانه . جلد نگاهت شده بی خبر می ایند خسته از همه جا....هوای بارانی شان را نگه می داری به شرط امن بودن .... .. مبادا بغض تنهایی شان ترکی بردارد . ناگاه دلشان را می زنی خسته می شوند از تکراریت...همه را به فراموشی می کشند تو می مانی یک عمر خاطرشان که دوستش داری/ مساله جای دیگری لنگ می زد من درک نکردم خلقتم را گناهم به معراج سر کشیده از من یک غرور کاذب و یک مشت ارزن پوک به جای ماند تشنگی و گرسنگیم نصیحت پزشکی بود که گفت نخور یک ماه ننوش 30روز تا اماده شوی برای یک سال جویدن و نوشیدن چه دروغ گفتم من روزه ی دروغ بودم کاش بگذرد از فردا دوباره دروغ هایم مرا به دار خواهند اویخت مترسک سکوت می کند کلاغ ها فریاد می زنند قاصدک خیس و بارانیست جاده بی انتهاست....پر از سراب در باز .و بسته می شود در هم وابسته می شود کفتار ها به سبب خوی وحشیشان می درند می دانی رفیق رک بگویم قیل و قال ادم ها دیگر گوش کر میکند انگار همه گونه ای از رنگ به صورت می کشند تا شنود نشوند این لایه های مشکوک ذهنشان پیچیدگی ها کلاف بی سریست منتها نداریم...برای هم کم نمی گذاریم/ زندگی همین است اخم که میکند مثل نهنگی گرسنه قورت می دهد این دو پا را ........ ... بازی شروع شده بود تازه...زمانه سوت پایان کشید حتی گاه این ساعت ها ....جانی می گیرند تیک تاکشان گاه نمی گذارند الف حرفت را بگویی سریع یک یاغی صدایت می زنند پایان می شوی به همین راحتی/ در انتظار تو صبر کاسه که هیچ / / / کاسه ی صبر هم لبریز می کند . ......... م.ک من برای تو . تو برای او . او برا ان . ان برای دیگری...دیگری برای ...دیگر دیگری می میریم چه کشتاری شده ... .. کفن بدوز مرسی سکوتم در این هیاهوی فریب تو بهترین حس دنیایی وقتی ادما فریاد می زنند عاشقند اما نهایت قصه می شود جای خالی تو هر روز سکوت کن ای من نکند قاططیه بازی فریب شوی سکوت کن .....مرسی سکوتم/ یا مرا گوشه ی چشم هایت دفن کن /// // / یا چشم هایت را کنارم دفن کن .......