هم سلولی...
گفتی بیا/ امدم چون تو گفته بودی و پای نهادم در جاده ای که تو بلد ان بودی /خسته شدم ودم بر نیاوردم/ در جاده ای بی انتها بدون جرعه ای اب به امید رسیدن به بر که ای/جاده پر بود از فراز ونشیب/انگار تمام وجودم فقط تو را میدید/ و تو در فکر انتقام از که بودی؟/انتقامی که گرفتی سخت شکست تار وپود رنجورم را/خدایا به تو پناه میبرم از سراب انتقام روباه مکار زمان/تو نگهدارم باش /تقدیم به تمام دل سوختگان جاده ها ی بی سرانجام فریب.
نظرات شما عزیزان:
این مطلبت قشنگه خیلی دوسش دارمپاسخ:قابل شما رو نداشت. عزیزم بازم بیا.از گلتم ممنون
❥.FAR.❤.HAN.❥ + چهار شنبه 19 ارديبهشت 1392
/ 1:7 /